محل تبلیغات شما



بعد آغوش تو،شعر پناهگاهم شد
مصرع و قافیه ،جای پناهم شد

قلم از جان نوشت با جوهر خویش
اما صاحب اثرش،دفتر سیاهم شد

قلم از تو نوشت،خیره شد به آسمان
رُخ زیبای تو نمایانِ در ماهم شد

غرقِ رویا گشتم و خیالی خام
و عشقی که تبدیل به آهم شد

تاختم بر اُمید وآهی و بر باد رفته
تباه و شکست حاصل اِشتباهم شد

رویا زیستن سیرت دیوانه گان است
بهای این حقیقت عمر کوتاهم شد.


جلیل میاحی


دو چشمم گاهی اَبر و گاهی باران
قلب تو هم مثل من هست داغان؟


بعد رفتن تو،گفتند بمن دیوانه
دگر عاشق مباش و خواهان


به جماعت ِ بی احساسِ عشق‌نادیده
چه گویم مگر دل کندن هست آسان

گفتند خیال پر زدن داشت و پر کشید
گفتم اندرون صدف، دُر هست پنهان

گفتند آن دُر، بر گردنی شده آویزان
گفتم عشق او می ماند تا ابد جاودان

گفتند زعشق چه حاصل جز خوشه غم
گفتم وقت برداشت همیشه هست گران

گفتند عشقِ بیمارِ آفت زده نباشد ارزشی
گفتم در دل عُشاق بهایش هست یکسان

گفتند بعد او خوب به شعر چسبیده ای
گفتم شعر الهام است و نیست هذیان

جلیل میاحی


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فشردَه فاستبقوالخیرات